گواه
/go(a)vāh/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. آگاه.
۲. شاهد.
〈 گواه آوردن: (مصدر متعدی)
۱. شاهد آوردن.
۲. دلیل و حجت آوردن.
〈 گواه خواستن: (مصدر متعدی) شاهد خواستن.
〈 گواه داشتن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. شاهد داشتن.
۲. دلیل و مدرک داشتن.
〈 گواه طلبیدن: (مصدر متعدی) = 〈 گواه خواستن
〈 گواه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] شاهد قرار دادن؛ گواه گردانیدن.
〈 گواه گردانیدن: (مصدر متعدی) = 〈 گواه آوردن
〈 گواه گرفتن: (مصدر متعدی) کسی را شاهد قرار دادن.
۲. شاهد.
〈 گواه آوردن: (مصدر متعدی)
۱. شاهد آوردن.
۲. دلیل و حجت آوردن.
〈 گواه خواستن: (مصدر متعدی) شاهد خواستن.
〈 گواه داشتن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. شاهد داشتن.
۲. دلیل و مدرک داشتن.
〈 گواه طلبیدن: (مصدر متعدی) = 〈 گواه خواستن
〈 گواه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] شاهد قرار دادن؛ گواه گردانیدن.
〈 گواه گردانیدن: (مصدر متعدی) = 〈 گواه آوردن
〈 گواه گرفتن: (مصدر متعدی) کسی را شاهد قرار دادن.