ترجمه مقاله

چاشت

فرهنگ فارسی عمید

۱. اول روز؛ ساعتی از آفتاب گذشته: ◻︎ از پس هر شامگهی چاشتی‌ست / آخر برداشت فروداشتی‌ست (نظامی۱: ۶۳)، ◻︎ ظلمتی را کآفتابش برنداشت / از دم ما گردد آن ظلمت چو چاشت (مولوی: ۱۱۳).
۲. غذایی که قبل از ظهر می‌خورند: ◻︎ صبح تو شام گشت و فلک بر تو چاشت خورد / تو غمروار در هوس شام و چاشتی (خاقانی: ۶۸۰).
ترجمه مقاله