مدر/madar/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کلوخ؛ گِل: ◻︎ بر سر دیوار هر کاو تشنهتر / زودتر برمیکَند خشت و مدر (مولوی: ۲۳۷).۲. ده؛ روستا.