قلب
/qalb/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. [جمع: قُلُوب] (زیستشناسی) عضو عضلانی صنوبریشکل که در جانب چپ سینه بین ریهها قرار گرفته و مانند تلمبه برای رساندن خون به تمام بدن در کار است؛ دل.
۲. میان و وسط چیزی.
۳. [قدیمی] سیم و زر ناسره.
۴. (ادبی) = مقلوب
۵. قسمت میانی لشکر، بین میمنه و میسره.
۶. (اسم مصدر) برگردانیدن؛ وارو کردن؛ واژگون ساختن چیزی؛ دگرگون کردن.
〈 قلب زدن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. پول ناسره سکه زدن.
۲. تقلب کردن.
۲. میان و وسط چیزی.
۳. [قدیمی] سیم و زر ناسره.
۴. (ادبی) = مقلوب
۵. قسمت میانی لشکر، بین میمنه و میسره.
۶. (اسم مصدر) برگردانیدن؛ وارو کردن؛ واژگون ساختن چیزی؛ دگرگون کردن.
〈 قلب زدن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. پول ناسره سکه زدن.
۲. تقلب کردن.