26 فرهنگ

غریو

/qariv/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. = غریویدن
۲. (اسم) فریاد؛ خروش؛ بانگ بلند.
۳. (اسم) بانگ و فریاد از روی خشم: ◻︎ تهمتن چو بشنید گفتار دیو / برآورد چون شیر‌ جنگی غریو (فردوسی: ۳/۲۹۶).
⟨ غریو برآوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] =⟨ غریو کردن
⟨ غریو برکشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] =⟨ غریو کردن
⟨ غریو داشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] =⟨ غریو کردن
⟨ غریو کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] بانگ و فریاد برآوردن.