غریو
/qariv/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. = غریویدن
۲. (اسم) فریاد؛ خروش؛ بانگ بلند.
۳. (اسم) بانگ و فریاد از روی خشم: ◻︎ تهمتن چو بشنید گفتار دیو / برآورد چون شیر جنگی غریو (فردوسی: ۳/۲۹۶).
〈 غریو برآوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] =〈 غریو کردن
〈 غریو برکشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] =〈 غریو کردن
〈 غریو داشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] =〈 غریو کردن
〈 غریو کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] بانگ و فریاد برآوردن.
۲. (اسم) فریاد؛ خروش؛ بانگ بلند.
۳. (اسم) بانگ و فریاد از روی خشم: ◻︎ تهمتن چو بشنید گفتار دیو / برآورد چون شیر جنگی غریو (فردوسی: ۳/۲۹۶).
〈 غریو برآوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] =〈 غریو کردن
〈 غریو برکشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] =〈 غریو کردن
〈 غریو داشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] =〈 غریو کردن
〈 غریو کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] بانگ و فریاد برآوردن.