غره
/qe(a)rre/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. مغرور به چیزی؛ پشتگرم.
۲. [قدیمی] فریفته.
〈 غره شدن: (مصدر لازم)
۱. مغرور شدن
۲. [قدیمی] فریفته شدن؛ گول خوردن: ◻︎ دشمن چو نکوحال شدی گِرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چربزبانیش (ناصرخسرو: ۲۹۵).
〈 غره دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] فریفتن.
〈 غره کردن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. اظهار غرور و فخرفروشی کردن.
۲. (مصدر متعدی) فریفتن.
۲. [قدیمی] فریفته.
〈 غره شدن: (مصدر لازم)
۱. مغرور شدن
۲. [قدیمی] فریفته شدن؛ گول خوردن: ◻︎ دشمن چو نکوحال شدی گِرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چربزبانیش (ناصرخسرو: ۲۹۵).
〈 غره دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] فریفتن.
〈 غره کردن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. اظهار غرور و فخرفروشی کردن.
۲. (مصدر متعدی) فریفتن.