طلب
/talab/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. جستجو؛ جستن.
۲. (اسم) [مقابلِ بدهی] [مجاز] پولی یا چیزی که بهکسی وام داده باشند.
۳. (بن مضارعِ طلبیدن) = طلبیدن
۴. طلبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آزادیطلب، آشوبطلب، جاهطلب، داوطلب، صلحطلب.
۵. (تصوف) از مراحل سلوک که در آن سالک در پی یافتن حق و حقیقت است.
〈 طلب کردن: (مصدر متعدی)
۱. درخواست کردن؛ خواستن: ◻︎ طلب کردم ز دانایان یکی پند / مرا گفتند با نادان مپیوند (سعدی: ۱۸۵)، ◻︎ چو سائل از تو بهزاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر بهزور بستاند (سعدی: ۹۴).
۲. [قدیمی] جستجو کردن؛ جستن.
۲. (اسم) [مقابلِ بدهی] [مجاز] پولی یا چیزی که بهکسی وام داده باشند.
۳. (بن مضارعِ طلبیدن) = طلبیدن
۴. طلبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آزادیطلب، آشوبطلب، جاهطلب، داوطلب، صلحطلب.
۵. (تصوف) از مراحل سلوک که در آن سالک در پی یافتن حق و حقیقت است.
〈 طلب کردن: (مصدر متعدی)
۱. درخواست کردن؛ خواستن: ◻︎ طلب کردم ز دانایان یکی پند / مرا گفتند با نادان مپیوند (سعدی: ۱۸۵)، ◻︎ چو سائل از تو بهزاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر بهزور بستاند (سعدی: ۹۴).
۲. [قدیمی] جستجو کردن؛ جستن.