طبع
/tab'/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. خوی؛ سرشت؛ نهاد.
۲. استعداد؛ توانایی.
۳. (اسم مصدر) چاپ کردن؛ چاپ.
۴. (طب قدیم) مزاج.
۵. [قدیمی] هریک از عناصر چهارگانه (آب، باد، خاک، و هوا).
〈 طبع روان: طبع و ذوقی که آسان و بیتکلف شعر بگوید.
۲. استعداد؛ توانایی.
۳. (اسم مصدر) چاپ کردن؛ چاپ.
۴. (طب قدیم) مزاج.
۵. [قدیمی] هریک از عناصر چهارگانه (آب، باد، خاک، و هوا).
〈 طبع روان: طبع و ذوقی که آسان و بیتکلف شعر بگوید.