سمج
فرهنگ فارسی عمید
۱. سرداب.
۲. نقب؛ راه زیرزمینی.
۳. زندان زیرزمینی: ◻︎ در سمجی چون توانم آرمیدن / کز تنگی آن نمیتوان خسبیدن (مسعودسعد: ۵۹۷).
۶. آغل گوسفند در کوه یا زیر زمین؛ سنب.
۲. نقب؛ راه زیرزمینی.
۳. زندان زیرزمینی: ◻︎ در سمجی چون توانم آرمیدن / کز تنگی آن نمیتوان خسبیدن (مسعودسعد: ۵۹۷).
۶. آغل گوسفند در کوه یا زیر زمین؛ سنب.