سالوس
/sālus/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. فریبدهنده؛ مکار؛ حیلهگر؛ ریاکار: ◻︎ گفت آن سالوس زرّاق تهی / دام گولان و کمند گمرهی (مولوی: ۹۲۷).
۲. (اسم) خدعه؛ مکر؛ حیله؛ فریب: ◻︎ زمانی به سالوس گریان شدم / که من زآنچه گفتم پشیمان شدم (سعدی۱: ۱۷۹)، ◻︎ دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم / به آنکه بر در میخانه برکنم علمی (حافظ: ۹۴۰).
۲. (اسم) خدعه؛ مکر؛ حیله؛ فریب: ◻︎ زمانی به سالوس گریان شدم / که من زآنچه گفتم پشیمان شدم (سعدی۱: ۱۷۹)، ◻︎ دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم / به آنکه بر در میخانه برکنم علمی (حافظ: ۹۴۰).