زنخ
فرهنگ فارسی عمید
= چانه١
〈 زنخ بر خون زدن: [قدیمی، مجاز] شرمنده شدن؛ سرافکنده شدن.
〈 زنخ زدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] سخن بیهوده گفتن؛ بیهوده حرف زدن؛ چانه زدن.
〈 زنخ بر خون زدن: [قدیمی، مجاز] شرمنده شدن؛ سرافکنده شدن.
〈 زنخ زدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] سخن بیهوده گفتن؛ بیهوده حرف زدن؛ چانه زدن.