26 فرهنگ

خسته

/xaste/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. ویژگی کسی یا چیزی که از کار و فعالیت زیاد کم‌توان شده است.
۲. [قدیمی، مجاز] آزرده.
۳. [قدیمی] مجروح؛ دردمند: ◻︎ به تیرش خسته شد ویس دلارام / برآمد دِلْش را زآن خستگی کام (فخرالدین‌اسعد: ۱۳۰).
۴. [قدیمی، مجاز] عاشق.