حرج
/haraj/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. تنگی و فشار.
۲. (اسم) اعتراض؛ شکایت.
۳. (اسم) گناه؛ بزه.
〈 حرجی بر کسی نبودن: گناه و اعتراضی متوجهِ او نبودن.
۲. (اسم) اعتراض؛ شکایت.
۳. (اسم) گناه؛ بزه.
〈 حرجی بر کسی نبودن: گناه و اعتراضی متوجهِ او نبودن.