حرجفرهنگ فارسی عمید۱. تنگی و فشار.۲. (اسم) اعتراض؛ شکایت.۳. (اسم) گناه؛ بزه.〈 حرجی بر کسی نبودن: گناه و اعتراضی متوجهِ او نبودن.