ترجمه مقاله

حاجب

فرهنگ فارسی عمید

۱. دربان پادشاه و امیر؛ پرده‌دار.
۲. مانع؛ حائل.
۳. (اسم) آنچه مانع دیدن چیزی شود.
۴. (اسم) (ادبی) در بدیع، کلمه‌ای که پیش از قافیۀ اصلی تکرار می‌شود، مانند کلمۀ «یار» در این شعر: هرچند رسد هر نفس از یار غمی / باید نشود رنجه دل از یار دمی، و یا «ﻤﺎن داری» در این شعر: ای شاهِ زمین، بر آسمان داری تخت / سست است عدو تا تو کمان داری سخت (امیرمعزی: ۶۹۳).
۵. (اسم) [قدیمی] ابرو.
⟨ حاجبِ ماورا: [قدیمی] آنچه از ورای آن چیزی دیده نشود.
ترجمه مقاله