جاندار
فرهنگ فارسی عمید
۱. نگاهبان؛ پاسبان؛ حافظ جان.
۲. محافظ مخصوص پادشاه که در قدیم با شمشیر در کنار سلطان بود: ◻︎ ندیم و حاجب و جاندار و دستور / همه خفتند خسرو ماند و شاپور (نظامی۲: ۲۸۱)، ◻︎ وگر کندرای است در بندگی / ز جانداری افتد به خربندگی (سعدی۱: ۱۹۵).
۲. محافظ مخصوص پادشاه که در قدیم با شمشیر در کنار سلطان بود: ◻︎ ندیم و حاجب و جاندار و دستور / همه خفتند خسرو ماند و شاپور (نظامی۲: ۲۸۱)، ◻︎ وگر کندرای است در بندگی / ز جانداری افتد به خربندگی (سعدی۱: ۱۹۵).