باری
فرهنگ فارسی عمید
۱. برای مختصر کردن سخن به کار میرود؛ خلاصه؛ القصه؛ بههرجهت.
۲. [قدیمی] حداقل.
۳. [قدیمی] کاش؛ ایکاش: ◻︎ گر چشم خدایبین نداری باری / خورشیدپرست شو نه گوسالهپرست (ابوسعیدابوالخیر: ۱۲).
۴. [قدیمی] البته.
۲. [قدیمی] حداقل.
۳. [قدیمی] کاش؛ ایکاش: ◻︎ گر چشم خدایبین نداری باری / خورشیدپرست شو نه گوسالهپرست (ابوسعیدابوالخیر: ۱۲).
۴. [قدیمی] البته.