لغتنامه دهخدا
صیرفی . [ ص َ رَ ] (اِخ ) صادقی کتاب دار او را صیرفی کور ضبط کرده و نویسد: از تبریز است . در میدان در مقابل کشتی گاه بصرافی اشتغال داشت و یک چشمش معیوب بود. شعرا نیز در آنجا گرد آمده ، هنگامه ٔ شعر را گرم می ساختند و از این جهت مشارالیه با آنکه استعداد نداشت ، صورت ملک الشعرا