واژگون ـ خمشگراana-campylotropousواژههای مصوب فرهنگستانویـژگـی تـخمـکی که یـکی از رشـتههای آوندی آن خم شده، و از پایۀ بند ناف بهطرف ناحیۀ بن تخمک خورش، که فقط در امتداد سطح پایین خم شده، کشیده شده است و پیکرۀ پایه (basal body) ندارد
واژگون ـ دوسوگراana-amphitropousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی تخمکی که یکی از رشتههای آوندی آن خم شده و از پایۀ بند ناف بهطرف ناحیۀ بن تخمک خورش، که دارای خم تند در وسط و در امتداد سطح پایین و بالا است، کشیده شده است و اغلب یاختههای تمایزیافتۀ پیکرۀ پایۀ (basal body) آن در زاویۀ خمش قرار میگیرند
غاز تایوانیAnas formosaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای کوچک جثه از اردکیان و راستۀ غازسانان با بدن حنایی یا قهوهای روشن و بالهای سفید
پهنهلغتنامه دهخداپهنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) فسحت . عرصه . عرض . (برهان ). ساحت . میدان . (جهانگیری ) (برهان ) : جرم هلال چرخ برین سبز پهنه چیست مانا ز سم اسب تو بر وی نشان رسید. کمال اسماعیل .-
پهنهلغتنامه دهخداپهنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مقابل گوی . طبطاب . راکت (در گوی و پهنه ). قسمی چوگان که سر آن مانند کفچه پهن است و گوی رادر آن نهاده برافکنند و چون نزدیک بفرود آمدن شود باز سر پهنه را بر او زنند و هم چنین کنند و نگذارند بر زمین آید تا بمقصد بر
پهنهلغتنامه دهخداپهنه . [ پ َ هََ ن َ / ن ِ ] (اِ) پَهَن . شیری که بسبب مهربانی بسیار در پستان مادر طغیان کند. (برهان ). رجوع به پَهَن شود.
پهنهفرهنگ فارسی عمید۱. پهنا؛ گشادگی؛ وسعت.۲. عرصه؛ میدان.۳. [قدیمی] نوعی چوگان که سر آن پهن و مانند کفچه بوده و با آن گویبازی میکردهاند: ◻︎ نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب / تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان (فرخی: لغتنامه: پهنه باختن).
پهنهلغتنامه دهخداپهنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) فسحت . عرصه . عرض . (برهان ). ساحت . میدان . (جهانگیری ) (برهان ) : جرم هلال چرخ برین سبز پهنه چیست مانا ز سم اسب تو بر وی نشان رسید. کمال اسماعیل .-
پهنهلغتنامه دهخداپهنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مقابل گوی . طبطاب . راکت (در گوی و پهنه ). قسمی چوگان که سر آن مانند کفچه پهن است و گوی رادر آن نهاده برافکنند و چون نزدیک بفرود آمدن شود باز سر پهنه را بر او زنند و هم چنین کنند و نگذارند بر زمین آید تا بمقصد بر
پهنهلغتنامه دهخداپهنه . [ پ َ هََ ن َ / ن ِ ] (اِ) پَهَن . شیری که بسبب مهربانی بسیار در پستان مادر طغیان کند. (برهان ). رجوع به پَهَن شود.
چقاپهنهلغتنامه دهخداچقاپهنه . [ چ ُ پ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 19 هزارگزی باختر الیگودرز، کنار راه مالرو دولت آباد به بادکی واقع است . جلگه و معتدل است و 396 تن سکنه دارد. آبش از چ
شاپهنهلغتنامه دهخداشاپهنه . [ پ َ ن َ /ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 44 هزارگزی شمال باختری الیگودرز و دو هزارگزی باختر راه شازند به ازنا جلگه ای و دارای آب و هوای معتدل است . جمعیت آن