پفکلغتنامه دهخداپفک .[ پ ُ ف َ ] (اِ مصغر) آلتی از نی یا چوب میان کاواک که کودکان بدان با گلوله های گلین گنجشک شکار کنند. لوله ای که کودکان مهره ٔ گلین در آن نهاده و بفشار دم و نفس مهره را جهانده و گاه بدان گنجشک شکار کنند. چوب میان کاواک یا نی که کودکان مهره و گلوله ٔ گلین در آن نهند و بزور
پفکفرهنگ فارسی عمید۱. پفزده؛ پفکرده.۲. (اسم) ورم کوچک.۳. (اسم) نوعی شیرینی سبکوزن و مخروطیشکل که با شکر و سفیدۀ تخممرغ درست میکنند؛ پفکی.۴. (اسم) ‹تفک› [قدیمی] تفنگ بادی.۵. (اسم) [قدیمی] نی یا چوب میانتهی که با آن مهره یا گلولۀ گلی پرتاب کنند.
پفکفرهنگ فارسی معین(پُ فَ) (اِمصغ .) 1 - پف کرده ، ورم کوچک . 2 - نوعی تنقلات که با تخم مرغ و مواد دیگر سازند. 3 - نی ای است که مهرهای گلی خشک شده را با دمیدن از آن پرتاب کنند.
فق فقلغتنامه دهخدافق فق . [ ف ِ ف ِ ] (اِ مرکب ) دردهای پیاپی چون خلش سوزنی پیدا آمدن . (یادداشت مؤلف ). [ دردی ] که پیاپی لیکن سخت بشتاب آید و رها کند. (از یادداشت مؤلف ).- فق فق کردن ؛ درد پیاپی و بریده کردن .(یادداشت مؤلف ). رجوع به فغفغ کردن شود.
سایر خوردنیهافرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت خوردنیها، تنقلات، هلههوله، مزه آدامس، جویدنیها، آدامس بادکنکی، پفک (پفکنمکی)، پفکی هوسانه، ویارانه
باذینهلغتنامه دهخداباذینه . [ ن َ ] (اِ) نوعی از حلویات . (تاج العروس ). شاید پفک یا نوعی از آن باشد.