پختلغتنامه دهخداپخت . [ پ َ ] (ص ) پَخ . مسطح . پَهن . پَخش . آنکه چیزی در زیر پای آدمی یا حیوان دیگر یا در زیر چیزی دیگر پهن شده باشد. (برهان ). || (اِ) از اتباع و مزدوجه ٔ رخ
پختلغتنامه دهخداپخت . [ پ ُ ] (مص مرخم ) طبخ . پَزش . || مقداری از چیزی که در یک بار پزند یا در یک بار دردیگ کنند: یک پخت قهوه . یک پخت فلفل . یک پخت چای .ترکیب ها:-پل و پخت .
پختگویش اصفهانی تکیه ای: bešpâ طاری: bešpax طامه ای: boypaxt طرقی: bešpax(t) کشه ای: bešpaxt نطنزی: bašpaxt
پُختگویش خلخالاَسکِستانی: bəpatəš دِروی: bə.pat.əš شالی: bə.pat.əše کَجَلی: be.pat.eš کَرنَقی: bəpatəše کَرینی: bəpatəšə کُلوری: bəpatəš گیلَوانی: bəpatəš لِردی: bəpatəš
پُختگویش کرمانشاهکلهری: kwel̆ân/ beršân گورانی: kwel̆ân/ beršân سنجابی: kwel̆ân/ beršân کولیایی: kwel̆ân/ beršân زنگنهای: kwel̆ân/ beršân جلالوندی: kwel̆ân/ beršân زولهای: kwe
پخت و پزلغتنامه دهخداپخت و پز. [ پ ُ ت ُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) طبخ . پختن : پخت و پز خانه با فاطمه است . پخت و پزش خوب است - پخت و پز کردن ؛ در سِرّ قراری به حیله به ضرر کس
پخت و پزلغتنامه دهخداپخت و پز. [ پ ُ ت ُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) طبخ . پختن : پخت و پز خانه با فاطمه است . پخت و پزش خوب است - پخت و پز کردن ؛ در سِرّ قراری به حیله به ضرر کس