تکامل هماهنگ،فرگشت هماهنگconcerted evolutionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تکامل که در آن در طی یک دورة زمانی، توالیهای ژنهای خویشاوند در درون یک گونه براثر تغییر ژنی هماهنگ میشوند
همآهنگیفرهنگ مترادف و متضادتناسب، تجانس، سازگاری، توافق، ، موافقت، ، وفاق، همدلی، همسازی، همسویی، همنوایی
هماهنگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) صدایی، همفکری، یکرنگی، یگانگی، اتحاد، وحدت، سازگاری، توافق، اتفاق قول، تایید، نظر موافق، تفاهم، همبستگی، همیاری، همکاری سمپاتی، عشق همزیستی، دتانت، دوستی هارمونی، ملودی
هماهنگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) صدایی، همفکری، یکرنگی، یگانگی، اتحاد، وحدت، سازگاری، توافق، اتفاق قول، تایید، نظر موافق، تفاهم، همبستگی، همیاری، همکاری سمپاتی، عشق همزیستی، دتانت، دوستی هارمونی، ملودی
هماهنگیدیکشنری فارسی به انگلیسیaccordance, co-ordination, concord, concordance, consistency, consonance, coordination, harmony, tune, unison, unity
اختلال تحولی هماهنگیdevelopmental coordination disorderواژههای مصوب فرهنگستاناختلال مهارتهای حرکتی که مشخصۀ آن نقصان قابلملاحظه در رشد هماهنگی حرکتی است