نیامدلغتنامه دهخدانیامد. [ ن َ م َ ] (مص مرخم ، اِمص ) ادبار. مقابل آمد به معنی اقبال . (یادداشت مؤلف ): فلان کار آمد نیامد دارد. این علامت نیامد کار است . سرکه انداختن آمد نیامد دارد. (یادداشت مؤلف ).
ناامیدلغتنامه دهخداناامید. [ اُ ] (ص مرکب ) آن که امید ندارد. کسی که رجا ندارد. مأیوس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ناامیدوار. خائب . مأیوس . نومید. آیس . قانط. نُمید. یَؤس . مأیوس : وگر بازگرداندم ناامیدنباشد مرا روز با او سپید. فردوسی .</
ناامید کردنلغتنامه دهخداناامید کردن . [ اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نومیدکردن . محروم کردن . بی نصیب گذاشتن . ئیآس . مُیاءَسَة.ابلاس . اِخابَه . تخییب . حرمان . تأییس : ز بوی زنان موی گردد سپیدسپیدی کند از جهان ناامید. فردوسی .بضاعت نیاوردم ا
ناامیدلغتنامه دهخداناامید. [ اُ ] (ص مرکب ) آن که امید ندارد. کسی که رجا ندارد. مأیوس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ناامیدوار. خائب . مأیوس . نومید. آیس . قانط. نُمید. یَؤس . مأیوس : وگر بازگرداندم ناامیدنباشد مرا روز با او سپید. فردوسی .</
ناامیدلغتنامه دهخداناامید. [ اُ ] (ص مرکب ) آن که امید ندارد. کسی که رجا ندارد. مأیوس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ناامیدوار. خائب . مأیوس . نومید. آیس . قانط. نُمید. یَؤس . مأیوس : وگر بازگرداندم ناامیدنباشد مرا روز با او سپید. فردوسی .</