مورچه خوارلغتنامه دهخدامورچه خوار. [ چ َ / چ ِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) جانورک طاس لغزنده . صاحب طاس لغزنده . (یادداشت مؤلف ). || پستانداری است از راسته ٔ بی دندانان که دارای زبانی طویل و کرمی شکل و پوزه ٔ باریک و دراز می باشد و منحص
مورچه خوارفرهنگ فارسی عمیدپستانداری با پوزۀ دراز و زبانی چسبناک که مورچهها و موریانهها را با زبان خود شکار میکند.
مورچه خوارفرهنگ فارسی معین( ~ . خا) (اِ.) پستانداری است از راستة بی دندانان که دارای زبانی طویل و کرمی شکل و پوزه ای باریک و دراز می باشد.
مورچپهلغتنامه دهخدامورچپه . [ چ َ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) صورتی از مورچه پا، یا مورچه پی . ریشی کوتاه . قسمی زدن ریش . (یادداشت مؤلف ).- ریش مورچپه ؛ ریش کوتاه . ریش که آن را به شکلی خاص زده باشند. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مورچ
مورچهلغتنامه دهخدامورچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر مور یعنی مور خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). مور خرد. ذره . ذر.(حاشیه ٔ برهان چ معین ). مصغر مور است هم چنانکه باغچه مصغر باغ باشد. (از برهان ). نوعی از مور که به غایت خرد باشد. (غیاث ) (آنندراج ): ذره ؛ مورچ
مورعلغتنامه دهخدامورع . [ رِ ] (ع ص ) هرآنچه جدایی می اندازد میان دو چیز. (ناظم الاطباء). مانع آینده میان دوچیز. (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
مورهلغتنامه دهخداموره . [ رَ ] (اِ) در عبارت زیر ظاهراً موره نمد و یا نوعی گستردنی باشد که از پشم بافته باشند : همه یک نوبت به طرف سلطان شست گشودند... در آن حالت موره که بر آن نشسته بود آن را سپر کرد و تیر بربازوی سلطان رسید. (تاریخ فیروزشاهی به نقل مجیرة).صبح فرمود که
مورةلغتنامه دهخدامورة. [ رَ ] (ع اِ) پشم ریخته ٔ گوسفند خواه زنده باشد و یا مرده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مورچهلغتنامه دهخدامورچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر مور یعنی مور خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). مور خرد. ذره . ذر.(حاشیه ٔ برهان چ معین ). مصغر مور است هم چنانکه باغچه مصغر باغ باشد. (از برهان ). نوعی از مور که به غایت خرد باشد. (غیاث ) (آنندراج ): ذره ؛ مورچ
مورچهفرهنگ فارسی معین(چِ) (اِ.) حشره ای است از راستة نازک بالان که تیرة خاصی را به نام تیرة مورچگان در این راسته به وجود می اورند.
مورچهلغتنامه دهخدامورچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر مور یعنی مور خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). مور خرد. ذره . ذر.(حاشیه ٔ برهان چ معین ). مصغر مور است هم چنانکه باغچه مصغر باغ باشد. (از برهان ). نوعی از مور که به غایت خرد باشد. (غیاث ) (آنندراج ): ذره ؛ مورچ
خانه ٔ مورچهلغتنامه دهخداخانه ٔ مورچه . [ ن َ / ن ِ ی ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لانه ٔ مور. رجوع به «خانه ٔ مور» شود.