مقدمةالجیشلغتنامه دهخدامقدمةالجیش . [ م ُ ق َدْ دِ م َ تُل ْ ج َ / م ُ ق َدْ دَ م َ تُل ْ ج َ ] (ع اِ مرکب ) پیش آهنگ لشکر. (مهذب الاسماء). یزک لشکر. (منتهی الارب ). یزک لشکر و پیشقراول . (ناظم الاطباء). گروهی از لشکر که پیشاپیش آن باشد. (از اقرب الموارد). لشکری که
چرخچی باشیلغتنامه دهخداچرخچی باشی . [ چ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس چرخچیان . فرمانده و بزرگ چرخچی ها. آنکه مقدمةالجیش لشکر زیر فرمان او بوده است . عنوانی که در قدیم رئیس پیشقراولان لشکر داشته است : عالیجاهان علی مردانخان بختیاری و اسماعیل خان فیلی را چرخچی باشی و مقدمةالجی
پیش قراوللغتنامه دهخداپیش قراول . [ ق َ وُ ] (اِ مرکب ) پیشرو لشکر. مقدمةالجیش . آن حصه از لشکر پیاده یا سواره که جلو حرکت میکند. طلیعه . چرخچی . مقدمه . پیشرو.
مانگلایلغتنامه دهخدامانگلای . [ گ َ ] (مغولی ، اِ) منقلای . پیشانی باشد... (سنگلاخ ورق 319). منغلای . پیشانی . جبهه . || مقدمه ٔ لشکر. مقدمةالجیش . منقلای . (سنگلاخ ورق 319).
شورسلحلغتنامه دهخداشورسلح . [ س ِ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سلحشور. ورزیدن سلاح جنگ باشد و بکار فرمودن یعنی چگونه بکار باید فرمود. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به سلحشور شود. || کسی که مستعد قتال و جدال باشد. (از برهان ) (آنندراج ). کسی که مستعد وآماده ٔ قتال و جدال باشد. (ناظم الاطباء). ورزیده