مفرحلغتنامه دهخدامفرح . [ م ُ رِ ] (ع ص ) شادمانی آورنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به افراح شود.
مفرحلغتنامه دهخدامفرح . [ م ُ ف َرْ رِ ] (ع ص ) فرحت دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). شادمانی آورنده . هر چیزی که شادمانی آورد و فرح بخشد و خوشحالی دهد. (ناظم الاطباء). فرح بخش . شادی آور. مسرت بخش . دلگشا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آوازهای خوش مفرح مثل غنا از آن استماع
مفرحلغتنامه دهخدامفرح .[ م ُ رَ ] (ع ص ) نیازمند محتاج مغلوب . || آنکه نسب او شناخته نگردد و موالات نکرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کشته که در میان دو ده یا در دشت دوردست یافته شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کشته ای که بین دو ده یا
مفرعلغتنامه دهخدامفرع . [ م ِ رَ ] (ع ص ) آنکه بازدارد قوم را از شورش و اصلاح کند میان ایشان . ج ، مفارع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مفرعلغتنامه دهخدامفرع . [ م ُ رَ / م ُ رِ ] (ع ص ) رجل مفرع الکتف ؛ مرد پهن کتف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). مرد پهن کتف یا بلندکتف . (از اقرب الموارد). || دراز از هر چیز. (از اقرب الموارد).
مفرعلغتنامه دهخدامفرع . [ م ُ رِ ] (ع ص ) فرودآینده از کوه . گویند: لقیت فلاناً فارعاً مفرعاً؛ فلان را دیدم در حالی که یکی ازما دو نفر از کوه بالا می رفت و دیگری فرودمی آمد. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مفرهلغتنامه دهخدامفره . [ م ُ رِه ْ ] (ع ص ) ناقه ٔ بچه ٔ زیرک آور. مُفرِهَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده شتر بچه ٔ زیرک آور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مُفَرّه . مُفَرِّهة. مُفْرِهَة. (اقرب الموارد).
مفرحاتلغتنامه دهخدامفرحات . [ م ُ ف َرْ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مفرح و مفرحة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و نوعی ... از برای مفرحات و معجونات نیکو بود. (عرایس الجواهر و نفایس الاطایب چ ایرج افشار ص 58). و او را نیز به سبب تفریح در مفرحات ت
مفرحةلغتنامه دهخدامفرحة.[ م ُ ف َرْ رِ ح َ ] (ع ص ) تأنیث مفرح : ادویه ٔ مفرحة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مفرح شود.
گوارش مفرحلغتنامه دهخداگوارش مفرح . [ گ ُ رِ ش ِم ُ ف َرْ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تألیف کندی جهت رفع حزن و تقویت بدن و معده و نیکوکننده ٔ رخسار و بوی دهان و عرق به غایت مؤثر است . گل سرخ شش مثقال ،سعد پنج مثقال ، قرنفل ، مصطکی ، سنبل الطیب ، اسارون ازهر یک سه مثقال ، قرفه ، زرنب از هر یک دو
مفرحاتلغتنامه دهخدامفرحات . [ م ُ ف َرْ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مفرح و مفرحة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و نوعی ... از برای مفرحات و معجونات نیکو بود. (عرایس الجواهر و نفایس الاطایب چ ایرج افشار ص 58). و او را نیز به سبب تفریح در مفرحات ت
مفرحةلغتنامه دهخدامفرحة.[ م ُ ف َرْ رِ ح َ ] (ع ص ) تأنیث مفرح : ادویه ٔ مفرحة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مفرح شود.
گوارش مفرحلغتنامه دهخداگوارش مفرح . [ گ ُ رِ ش ِم ُ ف َرْ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تألیف کندی جهت رفع حزن و تقویت بدن و معده و نیکوکننده ٔ رخسار و بوی دهان و عرق به غایت مؤثر است . گل سرخ شش مثقال ،سعد پنج مثقال ، قرنفل ، مصطکی ، سنبل الطیب ، اسارون ازهر یک سه مثقال ، قرفه ، زرنب از هر یک دو