لغتنامه دهخدا
مغث . [ م َ ] (ع مص ) دارو اندر آب آغشتن . (تاج المصادر بیهقی ). مالیدن و سودن دوا را در آب تا بگدازد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زشت و رسوا کردن آبرو و ناموس کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مغث عرض فلان ؛درید ناموس فلان را و رس