مغرسلغتنامه دهخدامغرس . [ م َ رَ / رِ ] (ع اِ) جای نشاندن درخت . (غیاث ) (آنندراج ). زمین تخم دان و زمینی که در آن نهال درخت عمل می آورند. (ناظم الاطباء). جای غرس . ج ، مغارس . (از اقرب الموارد). نهال گاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :</span
مغرسلغتنامه دهخدامغرس . [ م ُ غ َرْ رَ ] (ع ص ) در زمین نشانده . (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر).- مغرس کردن ؛ نشاندن . کاشتن : ما آن نهاله را که بر و میوه اش جفاست در تیره خاک حرص مغرس نمی کنیم .مولوی (از فرهنگ نوادر لغ
مغرزلغتنامه دهخدامغرز. [ م َ رِ ] (ع اِ) جای فروکردن چیزی و جای فروبردن سوزن و پایه و بنیادو بیخ و جای نشاندن چیزی . ج ، مغارز. (ناظم الاطباء).جای فروکردن چیزی و در لسان گوید اصل آن مغرز الضلعو الضرس و الریشة و جز آن است . ج ، مغارز. (از اقرب الموارد). || رستن جای دندان . (مهذب الاسماء): دِرد
مغرزلغتنامه دهخدامغرز. [ م ُ رِ ] (ع ص )واد مغرز؛ رودبار یزناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رودباری که در آن گیاه غرز باشد که قسمی است از ثمام و بدترین گیاهها می باشد برای چریدن مال . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
حرف مغرسلغتنامه دهخداحرف مغرس . [ ح َ ف ِ م َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف منبت . شمس قیس گوید: زاء و الف و راء است که در اواخر نباتها معنی اختصاص موضع دهد بدان ، چنانکه کشتزار، لاله زار، گلزار، و بهمین معنی هندبار و دریابار. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 168</spa
مغارزلغتنامه دهخدامغارز. [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَغرِز.(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مغرز شود.
حرف مغرسلغتنامه دهخداحرف مغرس . [ ح َ ف ِ م َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف منبت . شمس قیس گوید: زاء و الف و راء است که در اواخر نباتها معنی اختصاص موضع دهد بدان ، چنانکه کشتزار، لاله زار، گلزار، و بهمین معنی هندبار و دریابار. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 168</spa
مغارسلغتنامه دهخدامغارس . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَغرَس و مَغرِس . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از محیط المحیط) : در مزارع طالب دخلی که نیست در مغارس طالب نخلی که نیست . مولوی .و رجوع به مغرس شود.
حرف منبتلغتنامه دهخداحرف منبت . [ ح َ ف ِ مَم ْ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف مغرس . رجوع به حرف مغرس شود.
معارسلغتنامه دهخدامعارس . [ م َ رِ ] (ع اِ) منزلهای فرود آمدن . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به مغرس شود.
چشمه ٔ جانانلغتنامه دهخداچشمه ٔ جانان . [ چ َ م َ ی ِ ] (اِخ ) بقراری که مؤلف کتاب «محاسن اصفهان » نوشته است نام سرچشمه ای است که جوی «زرین رود» از آن جاریست : «... و برین عرصه (اصفهان ) قریب هشتصد پاره دیه و مزرعه که بحقیقت هر دیهی شهری معتبر و هر مزرعه از دیهی بزرگتر، با کثرت اصناف اهالی و سکان مع
حرف مغرسلغتنامه دهخداحرف مغرس . [ ح َ ف ِ م َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف منبت . شمس قیس گوید: زاء و الف و راء است که در اواخر نباتها معنی اختصاص موضع دهد بدان ، چنانکه کشتزار، لاله زار، گلزار، و بهمین معنی هندبار و دریابار. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 168</spa