معکوس 2inversion 4واژههای مصوب فرهنگستانحالتی از فاصلۀ موسیقیایی که در آن نغمۀ بم، یک اکتاو بالاتر یا نغمۀ زیر، یک اکتاو پایینتر قرار گیرد متـ . فاصلۀ معکوس inverted interval
معکوسلغتنامه دهخدامعکوس . [ م َ ] (ع ص ) نگونسار. (غیاث ) (آنندراج ). نگونسار و باژگونه و سرنگون و مقلوب . (ناظم الاطباء). واژگون . واژگونه . وارون . وارونه . باژگون . باشگونه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برعکس .- ترتیب معکوس ؛ ترتیب نزولی اعداد و این خلاف ترتیب
معکوشلغتنامه دهخدامعکوش . [ م َ ] (ع ص ) فراهم آورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جمع آورده . (از اقرب الموارد).
معکوسلغتنامه دهخدامعکوس . [ م َ ] (ع ص ) نگونسار. (غیاث ) (آنندراج ). نگونسار و باژگونه و سرنگون و مقلوب . (ناظم الاطباء). واژگون . واژگونه . وارون . وارونه . باژگون . باشگونه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برعکس .- ترتیب معکوس ؛ ترتیب نزولی اعداد و این خلاف ترتیب
قیاس معکوسلغتنامه دهخداقیاس معکوس . [ س ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) هرگاه مقابل نتیجه را با یک مقدمه تألیف کنند تا مقابل دیگر مقدمه نتیجه دهد آن قیاس را معکوس خوانند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قیاس دور شود.
لعب معکوسلغتنامه دهخدالعب معکوس . [ ل َ ب ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در حاشیه ٔ مثنوی چ علاءالدوله بمعنی بازیچه ٔ وارونه آورده . و شاید از اصطلاحات شطرنج باشد و شاید که مراد همان معنی لغوی دو کلمه باشد به صورت اضافه : لعب معکوس است و فرزین بند سخت حیله کم کن کا
معکوسلغتنامه دهخدامعکوس . [ م َ ] (ع ص ) نگونسار. (غیاث ) (آنندراج ). نگونسار و باژگونه و سرنگون و مقلوب . (ناظم الاطباء). واژگون . واژگونه . وارون . وارونه . باژگون . باشگونه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برعکس .- ترتیب معکوس ؛ ترتیب نزولی اعداد و این خلاف ترتیب
نعل معکوسلغتنامه دهخدانعل معکوس . [ ن َ ل ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نعل واژگون . نعل وارونه . رجوع به نعل وارونه شود : این نسوزد و آن بسوزد ای عجب نعل معکوس است در راه طلب . مولوی .بدگمانی نعل معکوس وی است گرچه هر جزویش جاسوس