مشهورلغتنامه دهخدامشهور. [ م َ ] (ع ص ) معروف . ج ، مشاهیر. (مهذب الاسماء). شناخته . (دهار). شهیر. (منتهی الارب ). معروف . جای مذکورو بزرگ و نام آور. ج ، مشاهیر. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). آشکارشده و معروف گشته و شهرت کرده شده و نیک شناخته شده و فاش کرده شده و شایعشده و روشناس گشته و نامدار
مسحورلغتنامه دهخدامسحور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سحر. رجوع به سحر شود. سحرزده . (منتهی الارب ). آنکه او را سحر کرده و فریب داده باشند. (از اقرب الموارد). جادوی کرده . (دهار). جادوئی شده .آنکه بر او سحر کرده اند. آنکه عقلش بشده باشد. آنکه از اثر سحر بگشته باشد از خرد و جز آن <span class="h
مسعورلغتنامه دهخدامسعور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سَعْر. رجوع به سعر شود. || آزمند طعام یا آن که پرشکم بود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دیوانه . مجنون . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گرمی زده و تشنه . (از منتهی الارب ). کسی که دچار باد سموم شده باشد. (از اقرب الموارد).<b
مشعورلغتنامه دهخدامشعور. [ م َ ] (ع مص ) دانستن و دریافتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مشعوراء. مشعورة. رجوع به شعر شود.
مشهوراتلغتنامه دهخدامشهورات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) در عرف علماء و اهل ادب عبارت از قضایائی است که مردم به آن اعتراف نمایند و بدان گرویده باشند. (از کشاف از فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ). قضایائی که تمام مردم بدان اعتراف کرده باشند از راه عادت ومتضمن بودن مصالح آنها و غیر. (فرهنگ علوم نقلی ).-
مشهوریلغتنامه دهخدامشهوری . [ م َ ] (حامص ) شهرت و اشتهار یافتن : راز چرخ فلک بدان دوری نه هم از علم یافت مشهوری .اوحدی .
حدیث مشهورلغتنامه دهخداحدیث مشهور. [ ح َ ث ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از سیزده قسم حدیث های صحیح و حسن . (کشاف اصطلاحات الفنون از خلاصة الخلاصة).
نامشهورلغتنامه دهخدانامشهور. [ م َ ] (ص مرکب ) گمنام . ناشناخته . غیرشناسا. که سرشناس و معروف و مشهور نیست . مقابل مشهور. رجوع به مشهور شود.
مشهوراتلغتنامه دهخدامشهورات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) در عرف علماء و اهل ادب عبارت از قضایائی است که مردم به آن اعتراف نمایند و بدان گرویده باشند. (از کشاف از فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ). قضایائی که تمام مردم بدان اعتراف کرده باشند از راه عادت ومتضمن بودن مصالح آنها و غیر. (فرهنگ علوم نقلی ).-
مشهوریلغتنامه دهخدامشهوری . [ م َ ] (حامص ) شهرت و اشتهار یافتن : راز چرخ فلک بدان دوری نه هم از علم یافت مشهوری .اوحدی .
حدیث مشهورلغتنامه دهخداحدیث مشهور. [ ح َ ث ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از سیزده قسم حدیث های صحیح و حسن . (کشاف اصطلاحات الفنون از خلاصة الخلاصة).
خبر مشهورلغتنامه دهخداخبر مشهور. [ خ َ ب َ رِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خبری است که بحد تواتر نرسد و در کفر منکرش اختلاف است و اصح کفر او است .
نامشهورلغتنامه دهخدانامشهور. [ م َ ] (ص مرکب ) گمنام . ناشناخته . غیرشناسا. که سرشناس و معروف و مشهور نیست . مقابل مشهور. رجوع به مشهور شود.
علی المشهورلغتنامه دهخداعلی المشهور. [ ع َ لَل ْ م َ ] (ع ق مرکب ) بنابر مشهور. چنانکه مشهور است . چنانکه معروف است . آنچنانکه شهره است . چنانکه اشتهار دارد.
غلط مشهورلغتنامه دهخداغلط مشهور. [ غ َ ل َ طِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غلط عام . غلط مصطلح . رجوع به غلط عام شود.