مرتکضلغتنامه دهخدامرتکض . [ م ُ ت َ ک َ ] (ع اِ) مرتکض الماء؛ جای بسیاری آب . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از متن اللغة). حوض .تالاب . جائی که آب بسیاری جمع باشد. (ناظم الاطباء).
مرتکضلغتنامه دهخدامرتکض . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) مضطرب در کاری . (از متن اللغة). مضطرب و پریشان . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتکاض . رجوع به ارتکاض شود.
مرتقدلغتنامه دهخدامرتقد. [ م ُ ت َ ق َ ] (ع اِ) خوابگاه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). این صورت در مآخذ دیگر دیده نشد. رجوع به مرقد شود.