قلبماهیچهکافت عفونتزادmyolysis cardiotoxicaواژههای مصوب فرهنگستانتحلیل رفتن و تخریب ماهیچۀ قلب براثر عفونت کلی بدن
زیمایۀ پروتئینکافتیproteolytic enzymeواژههای مصوب فرهنگستانزیمایهای که با شکستن پیوندهای پپتیدی، پروتئینها را به اجزای کوچکتر تجزیه میکند متـ . آنزیم پروتئینکافتی
کافتلغتنامه دهخداکافت . (مص مرخم ) کافتن . شکافتن : سپاهی که دارد سر از شه دریغبباید همی کافت آن سر به تیغ.رودکی (ص 1168).
کافتلغتنامه دهخداکافت . [ف ِ ] (اِخ ) سمجی است جای باش دزدان که در آنجا متاع خود را نگاه میدارند و فراهم آرند. (منتهی الارب ).