قمرلغتنامه دهخداقمر. [ ق َ ] (اِ) پرده ٔ قمر آهنگی است در موسیقی . رجوع به قمری و آهنگ در همین لغت نامه شود.
غمردیکشنری عربی به فارسیغسل , غوطه وري , سيل اب گرفتگي , ماه , مهتاب , سرگردان بودن , اواره بودن , ماه زده شدن , ديوانه کردن , بيهوده وقت گذراندن
غمرلغتنامه دهخداغمر. [ غ َ م ِ ] (ع ص ) چربش آلوده . زَهِم . تأنیث آن غَمِرة. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). آلوده بچربی .
غمرلغتنامه دهخداغمر. [ غ َ ] (اِخ ) چاهی است دیرینه به مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چاهی قدیم است در مکه که بنوسهم آن را کنده اند. شاعر گوید : نحن حفرنا الغمر للحجیج تثج ما
غمرلغتنامه دهخداغمر. [ غ َ ] (اِخ ) شمشیر خالدبن یزیدبن معاویه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج العروس ). از اسماء شمشیر. (المزهر سیوطی ص 243).
غمرلغتنامه دهخداغمر. [ غ َ ] (اِخ ) کوهی است در مقابل تُوَّز شرقی ، و توز از منازل راه مکه از سوی بصره است وجزء اعمال یمامه محسوب میشود. (از معجم البلدان ).
قمر در عقربواژهنامه آزادوقتی ماه وارد برج قمر که یکی از صور فلکی است می شود می گویند قمر در عقرب است کنایه از وخامت اوضاع
قمرسیمافرهنگ نامها(تلفظ: qamar simā) (عربی) ویژگی آن که چهرهاش مثل ماه میباشد ؛ (به مجاز) زیبا رو .
قمر در عقربواژهنامه آزادوقتی ماه وارد برج قمر که یکی از صور فلکی است می شود می گویند قمر در عقرب است کنایه از وخامت اوضاع