قلیانگویش اصفهانی تکیه ای: qelyun طاری: qelyun طامه ای: qelyun طرقی: qeylun کشه ای: qelyun نطنزی: qalyon
قلیانلغتنامه دهخداقلیان . [ ق َل ْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زلفی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، در 42هزارگزی جنوب الیگودرز، کنار راه مالرو چال به سکانه . سکنه ٔ آن 17 تن است
غلياندیکشنری عربی به فارسیکورک , دمل , جوش , التهاب , هيجان , تحريک , جوشاندن , بجوش امدن , خشمگين شدن
قلیان کوهلغتنامه دهخداقلیان کوه . [ ق َل ْ ] (اِخ ) از کوههای معروف اطراف خرم آباد است و موازی با گردنه ٔ زاغه و در جنوب اشتران کوه قراردارد. رجوع به جغرافیایی غرب ایران ص 14، 29 شود
قلیان سازلغتنامه دهخداقلیان ساز. [ ق َل ْ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 30500گزی شمال کلیبر و 30500 گزی شوسه ٔ اهر به کلیبر، موقع جغرافیایی آن کوهستا