فروگذاردنلغتنامه دهخدافروگذاردن . [ ف ُ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) بزمین گذاشتن و رها کردن . از توجه خود دور داشتن چیزی را و نپرداختن بدان : هر روز نو عتابی و دیگر بهانه ای ناخوش بود عتاب ز
فرو گذاردنفرهنگ انتشارات معین( ~ . گُ دَ) (مص م .) 1 - ترک کردن ، رها کردن . 2 - اِهمال کردن ، کوتاهی کردن .
فروگذار کردنلغتنامه دهخدافروگذار کردن . [ ف ُ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوتاهی کردن . تساهل .خودداری از انجام کاری . مقابل برگزار کردن . (از یادداشتهای مؤلف ). رجوع به فروگذار و فروگذارد
فروگذاشتنلغتنامه دهخدافروگذاشتن . [ ف ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) اهمال و تقصیر کردن و ضائع ساختن . (برهان ). || ترک کردن . رها کردن .فروگذاردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : تدبیر آن است که ما
غفلت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود غفلت کردن، نادیده گذشتن، ازقلمانداختن، فروگذاردن غفلت کردن از دیگری◄ توجه نکردن [بهشخص دیگر]▼ غفلت کردن در وظایف، اهمال کردن، لاابا
تمام نکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ام نکردن، ناتمام گذاشتن، رهاکردن، نیمهکاره (زمین) گذاشتن، نادیده گذشتن، فروگذاردن، غفلت کردن سمبل کردن، ماهر نبودن، کم گذاشتن بهنتیجه نرسیدن،
فروهشتنلغتنامه دهخدافروهشتن . [ ف ُ هَِ ت َ ] (مص مرکب ) فروگذاشتن . فرونهادن . نهادن . گذاشتن : چو نوذر فروهشت پی در حصاربدو بسته شد راه جنگ سوار. فردوسی .او چو فروهشت زیر پای ترا