غلطیدنلغتنامه دهخداغلطیدن . [ غ َ دَ ] (مص ) گردیدن به پهلو. گردیدن بر روی خود. غلتیدن . غلط خوردن . غلط زدن . بجخیزیدن . گلیدن . غل خوردن . تدحرج : خروشان بغلطید بر خاک بربه پیش
غلتیدنلغتنامه دهخداغلتیدن . [ غ َ دَ ] (مص ) مراغه را گویند یعنی از پهلو به پهلو گشتن . (فرهنگ اوبهی ). به پهنا گردیدن . (فرهنگ اسدی ). به روی خود گردیدن . به روی خود چرخیدن . (نا
غلطیدنگاهلغتنامه دهخداغلطیدنگاه . [ غ َ دَ ] (اِ مرکب ) جای غلطیدن . آنجاکه بغلطند. مَراغ ؛ غلطیدنگاه ستور. (منتهی الارب ).
غلیدنلغتنامه دهخداغلیدن . [ غ َ دَ ] (مص )غلطیدن ستوران در خلاب از غایت تشنگی . (آنندراج ). غلطیدن ستور از بسیاری تشنگی بروی گل . (ناظم الاطباء). || بیهوش شدن . (آنندراج ). بیخود
غلطیدنگاهلغتنامه دهخداغلطیدنگاه . [ غ َ دَ ] (اِ مرکب ) جای غلطیدن . آنجاکه بغلطند. مَراغ ؛ غلطیدنگاه ستور. (منتهی الارب ).
دهداءلغتنامه دهخدادهداء. [دِ ] (ع مص ) غلطیدن سنگ . (منتهی الارب ). || غلطانیدن سنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).