عاملغتنامه دهخداعام . (ع اِ) سال . ج ، اَعوام . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد)(غیاث اللغات ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) : تا عام نام سال بود شهر نام ماه اقبال را نظر بسوی شهر و عام نیست .
عاملغتنامه دهخداعام . [ عام م ] (ع ص ، اِ) مقابل خاص . (منتهی الارب )(المنجد) (اقرب الموارد). || همگانی . همگان . تمام مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : ناممکن است این سخن بر خاص لفظی است این در میانه ٔ عام . فرخی .مجوی از وحدت م
خط نشانهرویline of aimواژههای مصوب فرهنگستانخطی فرضی از نگاه شخص توپچی یا تیرانداز که در امتداد آن، هدف قابل رؤیت است
سازندة تجهیزات اصلoriginal equipment manufacturer, OEMواژههای مصوب فرهنگستانشرکتی که محصولی را بهعنوان ماده یا قطعه یا افزار اصل برای استفاده در محصول شرکت دیگری تولید میکند
سرِ پولat the money, ATMواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن قیمت اصابت اختیارنامة خرید یا فروش دارایی مبنا با قیمت بازار برابر است متـ . اختیارنامة سرِ پول at the money option
عامدةلغتنامه دهخداعامدة. [ م ِ دَ ] (ع ص ) مؤنث عامد. لیلة عامدة؛ یعنی شب دراز. (اقرب الموارد) (المنجد).
عاملیلغتنامه دهخداعاملی . [ م ِ ] (اِخ ) بدرالدین بن سید احمدبن زین العابدین حسنیی عاملی انصاری ، ساکن طوس و یکی از مدرسین آنجا بود. او مردی فقیه و محدث و ادیب و شاعر بوده و از معاصرین شیخ حر عاملی ونوه ٔ دختری میرداماد بود. و از تألیفات اوست : حجیةالاخبار و شرح زبده ٔ شیخ بهائی . (از ریحانة
عامیلغتنامه دهخداعامی . [ عامی ی می ی ] (ع ص ) نبت ٌ عامی ؛ گیاه خشک یکساله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
عاميدیکشنری عربی به فارسیگفتگويي , محاوره اي , مصطلح , اصطلا حي , خواباندن , دفن کردن , گذاردن , تخم گذاردن , داستان منظوم , اهنگ ملودي , الحان , غير متخصص , ناويژه کار , خارج از سلک روحانيت , غير روحاني
عامدةلغتنامه دهخداعامدة. [ م ِ دَ ] (ع ص ) مؤنث عامد. لیلة عامدة؛ یعنی شب دراز. (اقرب الموارد) (المنجد).
عاملیلغتنامه دهخداعاملی . [ م ِ ] (اِخ ) بدرالدین بن سید احمدبن زین العابدین حسنیی عاملی انصاری ، ساکن طوس و یکی از مدرسین آنجا بود. او مردی فقیه و محدث و ادیب و شاعر بوده و از معاصرین شیخ حر عاملی ونوه ٔ دختری میرداماد بود. و از تألیفات اوست : حجیةالاخبار و شرح زبده ٔ شیخ بهائی . (از ریحانة
عامیلغتنامه دهخداعامی . [ عامی ی می ی ] (ع ص ) نبت ٌ عامی ؛ گیاه خشک یکساله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
دعاملغتنامه دهخدادعام . [ دِ ] (ع اِ) ستون خانه . || چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دَعائم . (منتهی الارب ).
دعاملغتنامه دهخدادعام . [ دُ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲبن یأس ارحبی . شیخ و بزرگ کهلان ، و برخی او را رئیس و بزرگ همه ٔ قبیله ٔ همدان در عصر خود دانسته اند. دعام در یاری به دیگران و سوارکاری و زیرکی و جود شهرت داشت و در حدود سال 298 هَ. ق . درگذشت . (از ا
دعاملغتنامه دهخدادعام . [ دُ ] (اِخ ) ابن مالک بن معاویةبن صعب بن دومان بن بکیل ، مشهور به دعام اکبر. جدی است جاهلی از قبیله ٔ همدان . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 17 از الاکلیل ).
دعاملغتنامه دهخدادعام . [ دُ] (اِخ ) ابن مالک بن ربیعةبن دعام اکبر، مکنی به ابوالصعب . جدی است جاهلی از قبیله ٔ بکیل و فرزندان او پنج بطن را تشکیل می دهند: أرحب ، عمیرة، مرهبة، ذوالشاول و ذواللب . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 17
رعاملغتنامه دهخدارعام . [ رَ ] (ع اِمص ) تیزی نظر.(از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).