عاقلانهلغتنامه دهخداعاقلانه . [ ق ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) خردمندانه . زیرکانه . (ناظم الاطباء). بمانند عاقلان . عاقل وار : دیوانه ... آغاز سخن عاقلانه کرد چنانکه مردم را گمان افتاد که وی بهتر گشت از دیوانگی . (نوروزنامه ).
عاقلانهدیکشنری فارسی به انگلیسیadvisable, intelligent, logical, politic, rational, reasonable, sage, sane, sanely, sensible, sensibly, well-advised, well-balanced, wise, wisely
عاقلانهفرهنگ مترادف و متضادبخردانه، خردمندانه، زیرکانه، عالمانه، عقلایی، هوشمندانه، هوشیارانه ≠ جاهلانه
غیر عاقلانهدیکشنری فارسی به انگلیسیill-advised, ill-considered, impolitic, inexpedient, infantile, injudicious, irrational, unwise
غیر عاقلانهدیکشنری فارسی به انگلیسیill-advised, ill-considered, impolitic, inexpedient, infantile, injudicious, irrational, unwise
غیر عاقلانهدیکشنری فارسی به انگلیسیill-advised, ill-considered, impolitic, inexpedient, infantile, injudicious, irrational, unwise