سعیدلغتنامه دهخداسعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن حسین بن عبداﷲبن میمون قداح از رؤسای قرامطه پس از جد و اعمام خود ریاست این گروه به وی رسیده . پدرش حسین در زمان حیات عبداﷲ از دنیا برفت و ریاست و دعوی به وی رسید. سعید به ری ، طبرستان ، خراسان ، احسا، قطیف قدس رفت . آنگاه رهسپار مصر گردید و ادعا کرد ع
سعیدلغتنامه دهخداسعید. [ س َ ] (اِخ ) (436 - 495) ابن هبةاﷲ ابوالحسن سعیدبن هبةاﷲبن محمدبن الحسین از پزشکان نامبردار مشهور بود. وی خدمت المقتدی بامراﷲ و المستظهرباللّه را نمود و بیمارستان عضدی را اداره میکرد. او راست : کتاب ا
سعیدلغتنامه دهخداسعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم البرتی نصرانی کاتب . مکنی به ابوالحسن به عربی شعر می گفته و دیوان او صد ورقه است . (از ابن الندیم ).
سعیدلغتنامه دهخداسعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن بن عیسی المسیح که در زمان الناصرلدین اﷲ خلیفه ٔ عباسی میزیست . رجوع به ابن مسیح ابونصر شود.
گشت ارزیابیsite inspectionواژههای مصوب فرهنگستانگشتی که قبل از برگزاری مناسبتها و رویدادهای گوناگون برای ارزیابی امکانات و تسهیلات یک مقصد و تطابق آن با نیازها و اولویتهای افراد و مؤسسات ذیربط برگزار میشود
ساعت سعدلغتنامه دهخداساعت سعد. [ ع َ ت ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت نیک . ساعت مبارک . وقتی که در آن برخی کارها شاید. ضدّ ساعت نحس . در تذکرة الملوک آمده : فصل دوم در بیان شغل مقرب الخاقان منجم باشی است . مشارالیه هر روزه به دستور اطباء به در دولتخانه حاضر میشد که
سعیدآبادلغتنامه دهخداسعیدآباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران . دارای 364تن سکنه و آب آن از قنات است . محصول آن غلات ، صیفی و چغندرقند است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
سعیدآبادلغتنامه دهخداسعیدآباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین . دارای 369 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و باغات زردآلو است . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
سعیدخانلولغتنامه دهخداسعیدخانلو. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل .دارای 219 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
سعیدآبادلغتنامه دهخداسعیدآباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین . دارای 415 تن سکنه است . آب آن از دو رشته قنات . و محصول آن غلات ، چغندرقند، بادام ، سیب و قیسی است . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" d
سعیدیهلغتنامه دهخداسعیدیه . [ س َ دی ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حسین آباد بخش شوش شهرستان دزفول . کنار راه آهن اهواز به تهران . دارای 500 تن سکنه و آب آن از رودخانه کرخه است . محصول آن غلات ،برنج و کنجد است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="lt
سعیدآبادلغتنامه دهخداسعیدآباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران . دارای 364تن سکنه و آب آن از قنات است . محصول آن غلات ، صیفی و چغندرقند است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
سعید طائیلغتنامه دهخداسعید طائی . [ س َ ] (اِخ ) حکیم ... جامع کمالات و صاحب احوالات پسندیده بود. در سخنگویی پایه ٔ عالی داشته . محمد عوفی او را توصیف کرده و اشعارش را در کتاب خود آورده او را معاصر سلاطین و آل سلجوق دانسته . او راست :غم مخور ای بخرد این جهان بنماندهرچه تو بینی خود آنچنان ب
سعیدآبادلغتنامه دهخداسعیدآباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین . دارای 369 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و باغات زردآلو است . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
سعیدخانلولغتنامه دهخداسعیدخانلو. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل .دارای 219 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
سعیدآبادلغتنامه دهخداسعیدآباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین . دارای 415 تن سکنه است . آب آن از دو رشته قنات . و محصول آن غلات ، چغندرقند، بادام ، سیب و قیسی است . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" d
پورت سعیدلغتنامه دهخداپورت سعید. [ پ ُ س َ ] (اِخ ) بندر سعید. نام شهریست بمصر در منتهای شمالی کانال سوئز بین بحر سفید و دریاچه ٔ منزله ، واقع در 176 هزارگزی شمال شرقی قاهره . دارای 25000 تن سکنه و لنگرگاه مصنوعی بسیار زیبا و کوچه
خاقان سعیدلغتنامه دهخداخاقان سعید. [ ن ِ س َ ] (اِخ ) لقب شاهزاده شاهرخ میرزا ابن امیر تیمور گورکان است رجوع به مجالس النفائس ص 124 و 314 و حبیب السیر چ تهران ص 182 و 183
خالد سعیدلغتنامه دهخداخالد سعید. [ ل ِ دِ س َ ] (اِخ )رجوع به خالدبن سعیدبن عاص بن امیةبن عبد شمس شود.
خان سعیدلغتنامه دهخداخان سعید. [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از پسران «امیر حسن بن امیرمسلا» است . وی در اختلاف دفعه ٔ ثانی بین امیرتیمور گورکان و امیرحسین با یکی از برادرانش بنام نوروزسلطان بقتل رسید و دو برادر دیگرش به اسامی جهان ملک و خلیل به هندوستان گریخته در غربت متوجه عالم آخرت شدند. (از حبیب الس
چقا سعیدلغتنامه دهخداچقا سعید. [ چ َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان 5 بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان که در 3هزارگزی جنوب خاوری هرسین و یکهزارگزی جنوب شوسه ٔ هرسین و خرم آباد واقع است . دشت و سردسیر است و