26 فرهنگ

9585 مدخل


روان

ravān

۱. جان؛ روح حیوانی: ◻︎ شبانگه کارد بر حلقش بمالید / روان گوسفند از وی بنالید (سعدی: ۱۰۰)، ◻︎ جان و روان یکی‌ست به ‌نزدیک فیلسوف / ورچه ز راه نام دو آید روان و جان (ابوشکور: شاعران بی‌دیوان: ۸۹).
۲. (فلسفه) [قدیمی] نفس ناطقه.

۱. رقیق، سیال، مایع
۲. جاری، ساری، متداول
۳. جان، روح، نفس
۴. سلیس، شیوا
۵. راهی، روانه، عازم
۶. لینت، نرمی ≠ جامد

breath, fluent, fluently, fluid, smooth, liquid, psycho-, psychoneurotic, runny, silver-tongued, soul, spirit