لغتنامه دهخدا
تر. [ ت َ ] (ص ) نقیض خشک باشد. (برهان ). آب رسیده . (فرهنگ رشیدی ). ضد خشک . (انجمن آرا). آبدار. (آنندراج ). چیزی که دارای بلّت باشد. مقابل خشک . نمدار و مرطوب . (ناظم الاطباء). محمد معین درحاشیه ٔ برهان آرد: گورانی تر ، خیس . فریزندی و نطنزی و یرنی ، تر . سمنانی و سنگسری و