جداشدهلغتنامه دهخداجداشده . [ ج ُ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) منفصل و گسیخته . و بازشده . (ناظم الاطباء). قطعشده . دورمانده .
لجن جداشدهseparator slimeواژههای مصوب فرهنگستانناخالصیهایی که پس از جداسازی خامه از شیر پسچرخ در دستگاه جداساز باقی میماند
جداشدگیلغتنامه دهخداجداشدگی . [ ج ُ ش ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) تفریق و انفصال و حالت جدایی . (ناظم الاطباء). عمل آنچه جدا میشود.
جداشدگیisolation 3واژههای مصوب فرهنگستانوضعیت دادهای که در هنگام پردازش آن در یک تراکنش، سامانه اجازه ندهد دیگر تراکنشها از آن بهرهبرداری کنند
لجن جداشدهseparator slimeواژههای مصوب فرهنگستانناخالصیهایی که پس از جداسازی خامه از شیر پسچرخ در دستگاه جداساز باقی میماند
لجن جداشدهseparator slimeواژههای مصوب فرهنگستانناخالصیهایی که پس از جداسازی خامه از شیر پسچرخ در دستگاه جداساز باقی میماند