بیشتریلغتنامه دهخدابیشتری . [ ت َ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) منسوب به بیشتر.(ناظم الاطباء). بیشترین قسمت . قسمت عمده . اکثر. اغلب : لقد حق القول علی اکثرهم (قرآن 7/36)؛ و بیشتری از ایشان هرآینه که واجب شده است آتش بر ایشان . (تفسیر کمبریج
بستریلغتنامه دهخدابستری . [ ] (اِخ ) نام یکی از امرای تیموری معاصر میرزا الغبیک . رجوع به حبیب السیر چ اول تهران ج 2 ص 175 شود.
بستریلغتنامه دهخدابستری . [ ب َ / ب ِ ت َ ] (ص نسبی ) در بستر افتاده و گرفتار بستر. (ناظم الاطباء). بیمار و مریض : فلان یک ماه بستری بوده و حالا چاق شده . (فرهنگ نظام ).
بشتریلغتنامه دهخدابشتری . [ ب ُ ت َ ] (ص نسبی ) شخصی را گویند که علت شرا داشته باشد و آن نوعی از ورم و آماس و دمیدگی و جوششی باشد که در بدن واعضای آدمی بهم رسد. (برهان ) (از مؤید الفضلاء) (آنندراج ). منسوب به بشتر یعنی کسی که مبتلا به بشتر شده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به بشتر و بشترم شود.
بیشترینلغتنامه دهخدابیشترین . [ ت َ ] (ص عالی ) زیادترین . فزونترین . (ناظم الاطباء). غالب . قسمت غالب : پدر از ملک جهان بیشترین یافته بهرپسر از کتب جهان بیشترین کرده زبر. فرخی .مروان روی بهزیمت نهاد تا به حران و زن و فرزند برداشت و ا
بیشترینهلغتنامه دهخدابیشترینه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (ص عالی ، اِ مرکب ) اکثر. بیشترین : و خدای تو ای محمد خداوند فضل و رحمت است و لیکن بیشترینه ٔ ایشان شکر نمی گزارند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص <span class="hl"
بیشترینلغتنامه دهخدابیشترین . [ ت َ ] (ص عالی ) زیادترین . فزونترین . (ناظم الاطباء). غالب . قسمت غالب : پدر از ملک جهان بیشترین یافته بهرپسر از کتب جهان بیشترین کرده زبر. فرخی .مروان روی بهزیمت نهاد تا به حران و زن و فرزند برداشت و ا
بیشترینهلغتنامه دهخدابیشترینه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (ص عالی ، اِ مرکب ) اکثر. بیشترین : و خدای تو ای محمد خداوند فضل و رحمت است و لیکن بیشترینه ٔ ایشان شکر نمی گزارند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص <span class="hl"