بنگاللغتنامه دهخدابنگال . [ ب ِ / ب َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در شبه قاره ٔ هند که امروز بین هند (بنگال غربی ، کرسی کلکته ) و پاکستان (بنگال شرقی ، شهرعمده دکا) تقسیم شده . مرکز کش
بنگالهلغتنامه دهخدابنگاله . [ ب َ / ب ِ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) بنگال :شکرشکن شوند همه طوطیان هندزین قند پارسی که به بنگاله میرود. حافظ.دم آبی که جهان قسمت من کرد سلیم گه به بنگاله برد
بنگالیلغتنامه دهخدابنگالی . [ ب ِ/ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بنگال . آنچه مربوط به بنگال باشد. (فرهنگ فارسی معین ). || از مردم بنگال . اهل بنگال . (فرهنگ فارسی ایضاً) : یار بنگالیم
بنگالیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. از مردم بنگال.۲. (اسم) زبانی از شاخۀ زبانهای هندوایرانی که مخلوطی از هندی، فارسی، و عربی است و در بنگال رایج است.۳. مربوط به بنگال: برنج بنگالی.
پردیس اقامتیtouring parkواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای با تسهیلات بهداشتی مشترک و احتمالاً امکانات پذیرایی و سرگرمی و ورزشی و فروشگاه و دارای انواع واحدهای اقامتی یا فضای مناسب برای استقرار یا برپا کردن آن
کلبهbungalowواژههای مصوب فرهنگستانبنایی یکطبقه، با سازۀ سبک و بام سفالین یا پوشالی، که گاه ایوان و اتاق زیرسقفی دارد متـ . بنگالو
میسورلغتنامه دهخدامیسور. [ م َ سو / می س ُ] (اِخ ) ایالتی در جنوب هند به مساحت 192000 کیلومتر مربع که 2354700 تن سکنه دارد. مرکز آن بنگالور است . کارخانه های فراوان دارد و تقریبا
بنگاللغتنامه دهخدابنگال . [ ب ِ / ب َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در شبه قاره ٔ هند که امروز بین هند (بنگال غربی ، کرسی کلکته ) و پاکستان (بنگال شرقی ، شهرعمده دکا) تقسیم شده . مرکز کش
بنگالهلغتنامه دهخدابنگاله . [ ب َ / ب ِ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) بنگال :شکرشکن شوند همه طوطیان هندزین قند پارسی که به بنگاله میرود. حافظ.دم آبی که جهان قسمت من کرد سلیم گه به بنگاله برد