بندبنلغتنامه دهخدابندبن . [ ب َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری . دارای 200 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
بندبنلغتنامه دهخدابندبن . [ ب َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است جزو بخش مرکزی شهرستان لاهیجان . دارای 574 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
بندبنلغتنامه دهخدابندبن . [ ب َ ب ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سیاهکل رود بخش رودسر است که در شهرستان لاهیجان واقع است . دارای 200 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
نارنج بندبنلغتنامه دهخدانارنج بندبن . [ رِ ب َ ب ُ ] (اِخ ) از دهات دهستان لنکا شهرستان شهسوار و در 37هزارگزی جنوب شرقی شهسوار و 4هزارگزی جنوب جاده ٔ شوسه ٔ شهسوار به چالوس ، در دشتی واقع است . هوایش معتدل و مرطوب و مالاریاخیز است و
بندبندلغتنامه دهخدابندبند. [ ب َ ب َ ] (ق مرکب ) جزٔجزء. تکه تکه . قطعه قطعه . پاره پاره : و از حال ری و خوارزم بندبند و اندک اندک از آن گویم که دو باب خواهد بود سخت مشبع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 474).به ترکیب آن سنگها بندبندبرآورد
نارنج بندبنلغتنامه دهخدانارنج بندبن . [ رِ ب َ ب ُ ] (اِخ ) از دهات دهستان لنکا شهرستان شهسوار و در 37هزارگزی جنوب شرقی شهسوار و 4هزارگزی جنوب جاده ٔ شوسه ٔ شهسوار به چالوس ، در دشتی واقع است . هوایش معتدل و مرطوب و مالاریاخیز است و
بنلغتنامه دهخدابن . [ ب ُ ] (اِ) بنیاد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). پایه . اساس . پای . اصل . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو بشنید ازو مرد داناسخن مر آن نامه را پاسخ افکند بن . فردوسی .ز دستور پرسی
بندبندلغتنامه دهخدابندبند. [ ب َ ب َ ] (ق مرکب ) جزٔجزء. تکه تکه . قطعه قطعه . پاره پاره : و از حال ری و خوارزم بندبند و اندک اندک از آن گویم که دو باب خواهد بود سخت مشبع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 474).به ترکیب آن سنگها بندبندبرآورد
نارنج بندبنلغتنامه دهخدانارنج بندبن . [ رِ ب َ ب ُ ] (اِخ ) از دهات دهستان لنکا شهرستان شهسوار و در 37هزارگزی جنوب شرقی شهسوار و 4هزارگزی جنوب جاده ٔ شوسه ٔ شهسوار به چالوس ، در دشتی واقع است . هوایش معتدل و مرطوب و مالاریاخیز است و