بالیلغتنامه دهخدابالی . (ع ص ) کهن . کهنه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). پوسیده . تباه شده . (یادداشت مؤلف ). مندرس . بال . (ناظم الاطباء). - ثوب بالی ؛ لباس کهنه
بالیلغتنامه دهخدابالی . (اِ) عنبر ماهی . نوعی پستاندار عظیم الجثه ٔ دریایی شبیه ماهی . بال . وال . و رجوع به بال شود.
بعلیلغتنامه دهخدابعلی . [ ب َ ](اِ خ ) (آقا یا خداوند من ). خدای مشهور کنعانیان . (قاموس کتاب مقدس ). شوهر زن . (از قاموس کتاب مقدس ).
بعلیلغتنامه دهخدابعلی . [ ب َ لی ی ] (ص نسبی ) منسوب به شهر بعلبک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به بعلبک .
بعلیلغتنامه دهخدابعلی . [ ب َ لی ی ] (ع اِ) روییده شده در مزرعه ای که بواسطه ٔ باران مشروب شود. (ناظم الاطباء).
بعلیلغتنامه دهخدابعلی . [ ب ُ ع َ ] (اِخ ) (ایل ...) یکی از طوایف بنی کعب خوزستان . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
بالی آبادلغتنامه دهخدابالی آباد. (اِخ ) نام آبادیی است در شرق شهر کرمان در بن درسرآسیاب . و به بن دربالی آباد نیز معروف است . صاحب تاریخ کرمان (وزیری ) گوید: بعلیاباد را این زمان باغ
بالی قشلاقلغتنامه دهخدابالی قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر که در25 هزارگزی خاوری اهر و هفت هزار و پانصدگزی شوسه ٔ اهر به خیاو واقع است . ناحیه ا
بالی آبادلغتنامه دهخدابالی آباد. (اِخ ) نام آبادیی است در شرق شهر کرمان در بن درسرآسیاب . و به بن دربالی آباد نیز معروف است . صاحب تاریخ کرمان (وزیری ) گوید: بعلیاباد را این زمان باغ