بازدارندهلغتنامه دهخدابازدارنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه کسی را از امری باز دارد: نَهُوّ. مَنوع . (منتهی الارب ). مانع. (منتهی الارب ) (دهار). عَوق ؛ آنکه از خیر باز دارد. عائق . عاضِر. (منتهی الارب ). رادع . حاجب . واقِف . عاصِم . حابِس . حائل . ع
بازدارندهinhibitorواژههای مصوب فرهنگستانمادهای که یک واکنش شیمیایی را متوقف میکند یا به تأخیر میاندازد
بازدارندهدیکشنری فارسی به انگلیسیdeterrent, hindrance, preventive, inhibition, obstructive, prohibitive, rub
بازدارندۀ آندیanodic inhibitorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بازدارندۀ خوردگی که در آن ماده یا ترکیبی از مواد شیمیایی با سازوکارهای مختلف فیزیکی یا شیمیایی یا فیزیکیشیمیایی سبب جلوگیری یا کاهش آهنگ واکنشهای آندی یا اکسایش میشود
بازدارندۀ اسیدیacid inhibitorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بازدارندۀ خوردگی غالباً از جنس مواد آلی حاوی نیتروژن و گوگرد و دارای بار قطبی که جذب سطح فلز میشود و از حملۀ اسید به سطح عریان فلز در هنگام پوستهزدایی محافظت میکند
بازدارندۀ اُکسایشoxidation inhibitorواژههای مصوب فرهنگستانمادهای که با افزوده شدن به مادهای دیگر، مقاومت آن ماده را در برابر حملات زیانبار محیطهای اکسنده افزایش میدهد
بازدارندۀ برجذبیadsorption inhibitorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بازدارندۀ خوردگی اغلب از جنس ترکیبات آلی که برای متوقف کردن واکنشهای انحلال و کاهش، جذب سطح فلز میشود متـ . بازدارندۀ جذب سطحی
بازدارندۀ تماسیcontact inhibitorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بازدارندۀ خوردگی که از آن برای محافظت از محصولات فلزی در هنگام انتقال یا نگهداری موقت، استفاده میکنند
بازدارندههای خوردگی اُهمیohmic corrosion inhibitorsواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از بازدارندههای خوردگی که با تشکیل گزینشی یک پوسه (film) به ضخامت یک میکرواینچ یا بیشتر بر روی سطح آندی یا کاتدی یا هر دوی آنها مقاومت اهمی را در برقکاف افزایش میدهند
بازدارندههای خوردگی فاز بخارvapour phase corrosion inhibitors, VPI, volatile corrosion inhibitors, VCIواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از بازدارندههای خوردگی از ترکیبات آلی فرّار مایع یا جامد که فشار بخار بالایی در دمای محیط دارند و در فضاهای آببندیشده برای محافظت از فلزات در برابر خوردگی جوّی به کار میروند
کاربازدارندهلغتنامه دهخداکاربازدارنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ربیثة. (منتهی الارب ). ج ، ربائث . ربیثی . (منتهی الارب ). کسی که مانع کار میشود. مانع. (المنجد).
رقابت بازدارندهexploitation competitionواژههای مصوب فرهنگستانرقابت میان دو یا چند اندامگان بر سر منبعی محدود
رنگدانۀ بازدارندهinhibitive pigment, corrosion-inhibitive pigmentواژههای مصوب فرهنگستانرنگدانهای که مانع از فرایند خوردگی میشود یا آن را به تعویق میاندازد
آستر بازدارندهinhibitive primerواژههای مصوب فرهنگستانرنگهای آستری فلزی که به دلیل وجود رنگدانههای بازدارندۀ معدنی و بهندرت آلی در آنها با انحلالپذیری خود یا با انحلالپذیری محصولات ناشی از واکنش با حامل (vehicle) یا محصولات ناشی از تباهی حامل، خوردگی را متوقف میکنند