بادامستانلغتنامه دهخدابادامستان . [ م ِ ] (اِ مرکب ) بادام زار. باغی که در آن بادام کارند. مَلازه . (منتهی الارب ) (دهار). رجوع به بادام زار شود.
بادامستانلغتنامه دهخدابادامستان . [ م ِ ] (اِخ ) ده کوچکیست از دهستان زیرکوه بخش قاین شهرستان بیرجند در 174هزارگزی جنوب قاین . منطقه ای است کوهستانی با آب و هوائی گرم و 12 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl"
بادامستانلغتنامه دهخدابادامستان . [ م ِ ] (اِخ ) ده کوچکیست از دهستان سبلوئیه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان در 30هزارگزی جنوب باختری زرند و 10هزارگزی خاوری راه مالرو زرند به رفسنجان . دارای ده تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران
بادامستانلغتنامه دهخدابادامستان . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدزشهرستان اهواز در چهل هزارگزی جنوب دهدز و کنار راه مالرو بادلان به زیتی . منطقه ای است کوهستانی معتدل با76 تن سکنه . مردمش از تیره ٔ بختیاری هستند. آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و لبنیات است . ش
بادام زارلغتنامه دهخدابادام زار. (اِ مرکب ) جائی که در آن بادام کارند. بادامستان . رجوع به بادامستان شود.
ملازةلغتنامه دهخداملازة. [ م َ زَ ] (ع ص ، اِ) بادامستان . (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ارض ملازة؛ زمینی که درخت بادام در آن بسیار باشد. (از اقرب الموارد).
وشتهلغتنامه دهخداوشته . [ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران . کوهستانی وسردسیری است . سکنه ٔ آن 667 تن . آب آن از چشمه و رودخودکاوند و محصول آنجا غلات دیمی و آبی ، سیب زمینی ، میوه جات مختلفه و شغل اهالی زراعت است . عده ای برای تأمین معاش
جاروبلغتنامه دهخداجاروب . (اِخ ) دهی ازبخش دهدز شهرستان اهواز است در 27هزارگزی جنوب خاوری دهدز کنار راه مالرو بیدله بادامستان واقع است . محلی است جلگه و معتدل و سکنه ٔ آن 217 تن . اهالی مذهب شیعه دارند. زبان اهالی لری بختیاری