اخترقدیکشنری عربی به فارسیتراوش کردن , نفوذ کردن , نشر کردن , گذاشتن , در خطوط دشمن نفوذ کردن , نفوذ کردن در , بداخل سرايت کردن , رخنه کردن
اخترکaster, cytaster, kinosphereواژههای مصوب فرهنگستانساختاری ستارهایشکل مرکب از ریزلولهها که در طی تقسیم رشتمانی، میانتن و اخترگوی را احاطه میکند
اختراقلغتنامه دهخدااختراق . [ اِ ت ِ] (ع مص ) گذشتن . رفتن . || گذشتن باد. || سخت وزیدن باد. بزودی بزیدن باد. (تاج المصادر بیهقی ). بزودی جستن باد. (زوزنی ). || اختراق کذب ؛ بربافتن دروغ را. دروغ گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || دریده شدن و خرقه دوختن .