الافلغتنامه دهخداالاف . [ اِ ] (ع مص ) الف (دوستی دادن ) کسی را به مکانی یا به کسی . (منتهی الارب ). موءالفت .
علافلغتنامه دهخداعلاف . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن طواریابن حلوان بن عمرو، از قضاعة. و رحلهای (پالان ها) علافیة بدو منسوب است ، زیرااو اولین کسی است که آنها را بساخت . (منتهی الارب ).
علافلغتنامه دهخداعلاف . [ ع َل ْ لا ] (ع ص ) علف فروش . (اقرب الموارد). || کسی که جو و گندم و کاه و هیزم و یونجه و علف میفروشد. (ناظم الاطباء).
آل آفریغلغتنامه دهخداآل آفریغ. [ ل ِ ] (اِخ ) نام سلسله ای از ملوک خوارزم که پیش از اسلام تا زمان سامانیان در آن خطه فرمان رانده اند. و آفریغ نام مؤسس این دوده است و متأخرین آنان
آل افراسیابلغتنامه دهخداآل افراسیاب . [ ل ِ اَ ] (اِخ ) نام سلسله ای از امراء ترک که آل خاقان و خانیه و ایلک خانیه و افراسیابیه نیز خوانده میشوند (از حدود 320 تا حدود 560 هَ .ق .). از
آل آفریغلغتنامه دهخداآل آفریغ. [ ل ِ ] (اِخ ) نام سلسله ای از ملوک خوارزم که پیش از اسلام تا زمان سامانیان در آن خطه فرمان رانده اند. و آفریغ نام مؤسس این دوده است و متأخرین آنان
آل افراسیابلغتنامه دهخداآل افراسیاب . [ ل ِ اَ ] (اِخ ) نام سلسله ای از امراء ترک که آل خاقان و خانیه و ایلک خانیه و افراسیابیه نیز خوانده میشوند (از حدود 320 تا حدود 560 هَ .ق .). از
آلافرانکلغتنامه دهخداآلافرانک . [ ف ِ ] (از فرانسوی ، ص مرکب ) آلافرنگ . چون مردم فرانسه از جامه و عادات .