افزونیلغتنامه دهخداافزونی . [ اَ ] (اِخ ) جزیره ٔ...، یکی از جزایر کوره اردشیر خوره . ابن البلخی آرد: جزایری کی به این کوره اردشیر خوره میرود، جزیره ٔ لار، جزیره ٔ افزونی ، جزیره
افزونیلغتنامه دهخداافزونی . [ اَ ] (حامص ) زیادتی . کثرت . فراوانی . (ناظم الاطباء). فراوانی و زیادتی . (آنندراج ). زیادی . تزاید. مزید.زیادت . فضل . فضاله . مزیت . فزونی . فضیلت
افزونی کردنلغتنامه دهخداافزونی کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زیاده از ضرورت خواستن . از حد درگذشتن . بی اعتدالی کردن . تمزین . تمزن ؛ افزونی کردن بر کسی . (منتهی الارب ).
افزونی کردنلغتنامه دهخداافزونی کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زیاده از ضرورت خواستن . از حد درگذشتن . بی اعتدالی کردن . تمزین . تمزن ؛ افزونی کردن بر کسی . (منتهی الارب ).